عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت

ساخت وبلاگ
باید مینوشتم چشمامم نصفه نیمه بازه ولی اگه ننویسم ممکنه یادم بره خاب توو یه محله قدیمی بودیم همه ساختمونا آجر نما بود یه ملک اونجا داشتیم یه سری کارگر و مهندس توو ملکمون بودن انگار داشتیم میریختیم که از اول بسازیمش ..همه مون بیرون توو سایه واساده بودیم همه مون شامل ما دو تا، سه تا پسر بچه و یه دختر بچه :) خونواده ی شلوغ موردنظرش شده بودیم دور هم بودیم و حرف میزدیم و میخندیدیم من طبق معمول توی ظرف در دار میوه شکونده بودم برای خونواده متوجه شدم یکی از پسرا میخکوب به جاییه رد نگاهش رو دنبال کردم یه بچه ای رو به دیوار واساده بود و پشتش به ما بود ازش گذشتم اما چند لحظه بعد بازم همین تکرار شد پسر بچه مون با ته مایه ای از غصه، ترس، حسرت و نگرانی به بچه ی رو به دیوار نگاه میکرد برای از بین بدن نگرانیش رفتم سمت بچه برگردوندمش و باهاش حرف زدم گریه میکرد و متوجه شدم خونواده خوبی نداره مادر نداشت و پدرش اذیتش میکرد پسر بود و شیرین زبون یکم رنگ پوستش تیره بود برعکس خونوا عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت...
ما را در سایت عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animchejooni-dk7 بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 2:43

دلم میخاست توو تولدم حرفی برای گفتن داشته باشم قضیه اینه که واقعن امسال این روز تولد برام عین روزای دیگه ست دلایل زیاد داره احتمالن یکیش اینه که برنامه های مسافرتیم بهم خورد یا اینکه مث پارسال و سال قبلش نرفتم یه جایی توو کوه یا نزدیک دریا اقامت داشته باشم از این لحاظ، اتفاق خاصی نیست..هرکی هم درخاست پارتیشن داشت، گفتم از خونه با من همراهی کنید..الان خابم میاد.. خیلی دیشب بچه نذاشته بخابم یه جاهایی کلافه شدم و وقتی هم که یه کک رو جونش دیدم و گرفتم، تا مرز انفجار رفتم.. صبح هم با موشک های بابا ..به زور چشمم بازه. ولی میدونم تا چند دیقه دیگه بیدار میشه و غذا میخاد اگه پیش خاهر برادرش بود اصلن بیدار نمیشد ولی .. راستی درمورد این موضوع حرف نمیزنم که جینکس نشه. فقط میگم همه چی آرومه.. عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت...
ما را در سایت عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animchejooni-dk7 بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 2:43

بعد از اینکه طبق عادت بدش، اکثر تایم سرش توو گوشی بود ( چقدر مشخصه این موضوع رو مخمه. هم گوشزد میکنم هم عنوان میکنم) یهو یه سوال پرسید که به ذات تکراری بود و کلیشه ولی باعث بیرون اومدن افکارم شد ..که: بزرگترین ترس زندگیت چیه؟ خودش گفت فراموشی ( آلزایمر )من کرور کرور ترس ردیف شد توو ذهنم ولی بُلد ترینشون ترس از بیهودگی بود بیهوده باشم، رسالتم به عنوان یه انسان کامل نشه، به درد نخورم..نرس عجیب و بزرگیه!! عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت...
ما را در سایت عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animchejooni-dk7 بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 2:43